Sunday, June 28, 2009

احمدی نژاد، کانديدای مورد حمايت خامنه ای و نتانياهو

در حالی که برای آحاد مردم ايران انتخابات رياست جمهوری اسلامی به تف سربالا تعبيرشده و بی اعتنايی عظيمی از جانب ملت نسبت به آن ديده می شود در درون نظام اين موضوع به يک جبهه بندی شديد و در حال راديکاليزه شدن تبديل شده است. بايد بدانيم که کمبود منابع غارت، محدوديت توزيع اهرم های قدرت را به دنبال آورده است و به همين دليل نيز اين انتخابات به فرصتی برای بازتقسيم قدرت تبديل شده است. هر جناحی که می خواهد در کشوری که اقتصاد آن ضد توليد و انگل صفت و تورم زاست جايی برای امرارمعاش شاهانه ی خود داشته باشد بايد زور بزند تا در بزکشی انتخابات سهم بيشتری به خود اختصاص دهد. بايد ديد که در اين ميان چه نيرويی در درون نظام جمهوری اسلامی می تواند کانديدای خود را به جناح ديگر تحميل سازد. اگر رژيم را به سه ضلع روحانيت، بازاری و پاسدار تقسيم کنيم بايد ببينيم نماينده ی هرکدام دراين انتخابات کيست و شانس وی چقدر است. جنگ قدرت در داخل نظام محمود احمدی نژاد (با نام واقعی "صبورچيان" يهودی) به عنوان نماينده ی سپاه و بخشی از روحانيت و بخش مهمی از بازار مطرح است. بنابراين وسيع ترين حمايت را از حيث کميت با خود دارد. بخش ولايت فقيه وراست گرای روحانيت، بخش مهمی از بازار و نيز بخش مهمی از سپاه پاسداران با اوست. نفوذ سپاه در عرصه ی قدرت سياسی و اقتصادی به حدی است که تصور بازگرداندن آن تنها به حوزه های نظامی و يا اقتصادی ناممکن است. از سويی چون خامنه ای فاقد مشروعيت مذهبی است به حمايت سپاه برای بقای سياسی خود نياز دارد. بازار نيز که می داند درگير شدن با سپاه برايش بسيار گران تمام خواهد شد به کنار سپاه خزيده است. بازاربه سنت هميشگی خود در تاريخ که فقط براساس منافع خويش عمل کرده و در کنار قدرتمندترين نيرويی که می تواند به وی امنيت عملی بدهد قرار دارد در وحشت از شورش های گرسنگان درآينده سپردن قدرت به دست سپاهيان را بر هر سناريو ديگری ترجيح می دهد. دليل ظاهری حمايت هيت موتلفه و نيز گرايش های همسوی چهارده گانه ی آن در حمايت از احمدی نژاد در اين راستا بود. احمدی نژاد تنها کسی است که می تواند اقتصاد بسته بازاری صفت را که در طول سه دهه گذشته بر ايران حاکم بوده است در مقابل هجوم حتمی سرمايه داری جهانی حفظ کرده و امکان غارت ثروت های مردمی ايران در يک دايره ی بسته فقر برای عموم، ثروت برای خواص و سرکوب حفظ کند. مير حسين موسوی نماينده ی بخشی از روحانيت است. اما مخالفان جدی در ميان بازاريان دارد و در سپاه از حمايت مهمی برخوردار نيست. هر چند برخی از اقشار اجتماعی ميانی و نيز جريان اصلاح طلب درون نظام از وی حمايت می کند اما او نمانيده هيچ يک از بخش ها به معنای خاص کلمه نيست و تنها به دليل نبود کانديدايی بهتر است که مورد پشتيبانی اين نيروها قرار گرفته است. در نبود خاتمی که فرار را بر قرار ترجيح داد و جبهه ی اصلاح طلبان را يتيم رها ساخت مير حسين موسوی به عنوان يگانه چهره ای که می تواند رد صلاحيت نشود برای اصلاح طلبان مطرح است. به طور کلی دايره ی نيروهای درون نظام که از موسوی حمايت می کنند به مراتب کوچک تر و محدودتر از احمدی نژاد است و با توجه به اين که در ايران نتيجه ی انتخابات به قدرت از بالا بستگی دارد و نه به رای از پايين، شانس احمدی نژاد در مقابل موسوی بسيار بيشتر است. مير حسين موسوی به دست کم 25 ميليون رای نياز دارد تا انتخاب شود، امری که غير قابل تصور است، زيرا هيچ بسيج اجتماعی خودجوشی تا اين جا در جريان رقابت های انتخاباتی وجود ندارد که بخواهد اين ميزان رای را برای او جلب کند. اين در حالی است که احمدی نژاد با استفاده از امکانات بسيج، سپاه، بازار، ولايت فقيه و دستگاه دولت می تواند بر اساس آماربازی های رژيم چيزی نزديک به 20 ميليون رای را برای خود داشته باشد. مهدی کروبی نيز تنها نماينده بخش کوچکی از يکی از جناح های معتدل نظام است وکشش تبديل شدن به عنصری برای نمايندگی حوزه ای وسيعتر را ندارد، اگر می داشت بی شک موسوی نامی به صحنه ی انتخابات نمی آمد و کروبی را در اين ميان تنها می گذاشت. شانس کروبی برای تبديل شدن به مهره مورد توافق سران جناح ها برای پست رياست جمهوری صفر است. او به طور عمده برای تامين بقای سياسی خود و نيز کشاندن برخی از اصلاح طلبان نااميد و افسرده به ميدان انتخابات پا گذاشته است. محسن رضايی نيز تنها برای طرح حرف ها و نقطه نظرات مافيای رفسنجانی به صحنه آمده است و فاقد پذيرشی در ميان ساير نيروهای تعيين کننده ی نظام است. او نه از حمايتی جز به عنوان نوچه رفسنجانی برخوردارست و نه حمايتی در ميان رای دهندگان دارد. بنابراين در داخل نظام با توجه به تشتت نظرها ومنافع مافياها، صفحه ی شطرنج انتخابات طوری چيده شده است که در آن احمدی نژاد و موسوی به دور دوم بروند و احمدی نژاد به عنوان پيروز "طبيعی" انتخابات بيرون بيايد و بار ديگر خامنه ای اعلام دارد که "اين ميزان از رای در انتخابات خاری در چشم دشمنان اسلام بود. " تمايل نظام به انتخاب مجدد احمدی نژاد به دليل وخامت اوضاع اقتصادی و اجتماعی از يکسو و بحران در انتظار سياسی و بين المللی از سوی ديگر است. رژيم می داند که با يک اقتصاد ورشکسته و انفجار اجتماعی ممکن در داخل فقط با قتل عام و اعدام و دستگيری و سرکوب است که می تواند برای خود زمان حياتی و فضای حياتی لازم را بيابد. اين کار فقط از احمدی نژاد و پاسداران همدست وی ساخته است که تاييد رهبری را نيز با خود دارند. هرگونه عقب نشينی يا مانوور و انعطاف پذيری از جانب نظام ديکتاتوری اسلامی در شرايط بحرانی به معنای پذيرش مرگ خود است. رژيم ترجيح می دهد بکشد تا بميرد. در شرايط بحرانی انعطاف و نرمش برای يک نظام استبدادی به مثابه فروپاشی درونی است. پارامتر خارجی: در صحنه ی خارجی نيز انتخاب رژيم جز احمدی نژاد و در واقع جز سپاه نمی تواند باشد. زيرا اگر قرار باشد که تحريم و جنگ به عنوان سناريوهای غير قابل پرهيز درآيند، هيچ نيرويی بهتراز سپاه توان به عهده گرفتن مديريت نظامی � بشنويد حکومت نظامی � را دارا نيست. بنابراين به زعم زعمای قوم بايد اجازه داد که احمدی نژاد برای دوران جنگ و بحران، هر چه سريعتر کابينه ی جنگی خود را تشکيل دهد. اما موضوع احمدی نژاد يک بعد فراداخلی نيز دارد که بايد مورد توجه همه ی دوستداران مردم و ميهن قرار گيرد. در ميان عوامل خارجی فراموش نکنيم که روی کارآمدن بنيامين نتانياهو و باند جنايتکار وی در اسرائيل با هدف استراتژيک تعيين تکليف وضعيت ايران است، در غير اين صورت، انتخابی بی معنا و دردسرساز برای کل اسرائيل می بود. قدرت باند نتانياهو آن قدر است که می تواند ايالات متحده ی آمريکا را، عليرغم تلاش اين کشور برای پرهيز از يک جنگ جديد، به نبردی همه جانبه با ايران بکشاند. به همين خاطر بهترين کانديدا برای جنگ طلبان صهيونيست درايران احمدی نژاد است. دراين باره فراموش نکنيم که محمود احمدی نژاد (با نام شناسنامه ای يهودی الاصل ,صبورچيان,) به تاييد عناصر درون نظام، مانند دکتر مهدی خزعلی ، خود يهودی زاده و يهودی مذهب است. و جالب است که بدون هيچ امر قابل تعجبی احمدی نژاد در حال حاضر مورد حمايت شديد و همه جانبه ی يک يهودی اسلام آورده ی ديگر نظام، يعنی ,حبيب الله عسگراولادی تازه مسلمان, می باشد. همان يهودی مسلمان نمايی که به کمک يک هم کيش ديگر خود يعنی يهودی زاده ی اسلام آورده ای به نام ,اسدالله لاجوردی, بيش از يکصد هزار تن از بهترين جوانان ايرانی را در دوران نخست وزيری همين مير حسين موسوی قتل عام کردند. اين نفوذی های صهيونيست � آنوسی ها - برآنند تا کانديدايی در کشورمان به قدرت برسد که بتواند توطئه صهيونيستی سی ساله ی اسرائيل را در مورد ايران را به سرانجام برساند. احمدی نژاد اين بهترين دوست تاريخ صهيونيسم در ايران با شعارهای مفت ضد اسرائيلی وعشق باطنی به ميهن مادری خود اسرائيل ، کار را برای سلطه ی صهيونيسم در خاورميانه به پيش خواهد برد، يعنی تلاش برای جرقه زدن جنگی که با بمباران مراکز اتمی ايران، آلوده ساختن نزديک به 50 درصد از سرزمين ايران به راديواکتويته ی مخرب، تخريب تمام زيرساخت های اقتصادي، موشک باران اتمی احتمالی ايران، تخريب محيط زيست و منابع آبی ايران، قتل عام صد ها هزار نفردر وحشتناک ترين جنگ خاورميانه و تجزيه ی ايران به چندين کشور کوچک زير سلطه ی صهيونيسم و سرمايه داری جهانی همراه خواهد بود. در جلسه ی شورای روابط آمريکا و اسرائيل که چند روز پيش در آمريکا برگزارشد يک نماينده يهودی کنگره به طور علنی خبر از وجود طرح تجزيه ی قومی ايران داد. اين ماموريت نهايی نفوذی های يهودی در رژيم خواهد بود: شامل جنتی ها، سعيد امامی ها، مشايی ها، مصباح يزدی ها، موتلفه ای ها، عسگراولادی ها، مرتضوی ها، خاموشی ها، احمدی نژادها، رامين ها، حميد مولاناها و.... در اين شک نداشته باشيم که در نبود يک جنبش اجتماعی سازماندهی شده از يکسو و نبود جايگزينی در اپوزيسيون ازسوی ديگر، سناريو نابودی ايران با همدستی دشمنان خارجی و داخلی ايران به پيش خواهد رفت. اسرائيل از زمان انقلاب سال57با استفاده از شبکه ی آنوسی های درون رژيم هدايت جريان های اصلی جمهوری اسلامی را در جهت منافع خود در منطقه ی خاورميانه به عهده داشته و با همدستی روحانيت و آنوسی ها طرح های خود را سی سال است که به پيش برده است. شک نکنيم که اين بار، نتانياهو و هم کيش او احمدی نژاد و باندهای تبهکارشان کار را با نابودسازی اقتصاد، محيط زيست و تماميت ارضی ايران و قتل عام گسترده و چه بسا اتمی مردم ايران در جنگی دهشتناک ادامه خواهند داد. اسرائيل برآن است که با سرشاخ شدن واز ميان بردن بزرگترين قدرت نظامی منطقه ی سلطه ی مطلق خود را بر خاورميانه و بر سرکشورهای عرب پياده کند و موضوع تشکيل کشور فلسطين را به فراموشخانه ی تاريخ بفرستد. سرنوشت کشور ما می رود که مثل سی سال گذشته قربانی طرح سلطه ی صهيونيسم بر خاورميانه شود. در اين شک نداشته باشيم که جان ميليون ها ايرانی و آينده ايران آخرين نگرانی صهيونيست های ديوانه ی حاکم بر اسرائيل است. بنابراين در اين که اين جماعت آدمکش صهيونيست دست به اين ديوانگی بزند لحظه ای شک نکنيم. آيا وقتی برای بيدار شدن و کاری کردن برای نجات ايران باقی مانده است؟ با درک و شعور و اراده ی خود به اين پرسش پاسخ دهيم
از کورش عرفانی
. ** www.korosherfani.com

No comments:

Post a Comment